هذیان کده

کنجی برای غرق شدن در زندگی

کنجی برای غرق شدن در زندگی

سرک کشیدن به دنیای فیلم،موسیقی،ادبیات،فلسفه و هر چیزی که با هستی در ارتباط باشد

گریز از خود

شنبه, ۱۷ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۵۱ ب.ظ

   ما آدم ها عادت داریم به رسم خویشاوندان خوش بخت ترمان،میمون ها و بونوبو ها و شامپانزه ها،دور هم جمع شویم و به اصطلاح،معاشرت کنیم و از مصاحبت یکدیگر محظوظ شویم؛چرا که همان طور که علما گفته اند و خود نیز حس کرده ایم انسان موجودیست اجتماعی! و یک موجود اجتماعی به ضرورت ذاتش دوست دارد در جمع باشد. در اینکه "در جمع بودن" برای انسان فواید بسیاری از منظر بقا و روانشناسی دارد شکی نیست لکن از آن رو که به فراخور روحیه پرعنادم معتقدم هر چیز و نه-چیز، موجود و معدوم، مستحق نقد است و از آن جایی که خصم وجودی خود را با باژگونی هر چه التیام بخش است آرام می سازم، می خواهم در این" شر و ور نامه" به جنگ با "در جمع بودن" فروبیفتم.

 

 

 

 

اعتراف یک ریاکار

   این نوشته بیش وپیش از هر کس خطاب به من است؛ منی که هر هفته با یکی از دوستانم به کوه می روم نه از آنجا که کوه نوردی را دوست می دارم بلکه با او همراه بودن را دلچسب می پندارم، منی که دیروزِ امروزی که این متن در حال نگاشته شدن است، با جمعی از رفقا به بیرون رفتم، گردش کردم، شام خوردم و مهم تر و وحشتناک تر از هرچیزی از لحظه لحظه ی آن لذّت بردم. باری قصدم از بیان جملات بالا این است که در گناهِ تمایل به جمع، اگر گناه کار تر از شما نباشم پاک دامن تر نیز نیستم و این اعتراف چقدر برایم وقیحانه می نماید چرا که برای آنکه سیاهی ژرفای اقیانوس را دیده، عشق به آبی روشن جعلی آسمان کفرآلود است اما همان گونه که پیشتر ها هم گفته ام من یک رذل بی اخلاقم و از یک بی اخلاق انتظار یکرویی و یک پارچگی نمی رود.

دَوَنگی پس از مستی

   جرقه ی نگارش این متن از گفت و گوی کوتاهی که با دوستم داشتم زده شد. داشتم به او می گفتم که پس از شب های رویایی در جمع بودن حال چه دو نفره باشد چه چند نفره،چه با خانواده باشد و چه با دوستان، یک حس کرختی و خمودگی در خود احساس می کنم و خود را چونان یک خیانت کار می بینم. به نظرم مهمانی ها، دورهمی ها و در یک کلام "در جمع بودن ها" نوعی الکل نوشیدن است،نوعی حشیش کشیدن، که تو را برای آناتی از خود بی خود می کند، به تو بی مقدار لذت می بخشد و تو را معتاد خود می سازد و به دیگر سخن برای تو شبی رویایی می سازد یا بهتر است بگویم رویایی شبانه! که از پی خود روزی بیدار کننده دربردارد. شنیده ام که پس از مستی حال ناخوشی توامان با سردرد به انسان روی می دهد که در زبان انگلیسی به آن hangover می گویند و من آن را دَوَنگی می خوانم؛ حالتی آمیخته با پژمردگی و ناکامی حاصل از بازگشت روز و عدم تحمل نور، نوری که روشنایی بخشی اش درهم شکافنده ی احلام شبانه است و این دقیقا وضعیتی است که در اکثر مواقع برای من پس از هر "در جمع بودن" ی رخ می دهد.

 

گریز از خود

   سوالی که برایم ایجاد شد این بود که به راستی ما آدم ها چرا این قدر از خلوت خود گریزان ایم؟ چرا چنین مذبوحانه زیر بالهای "جمع" پناهندگی می جوییم؟ می خواهم به این سوالات از دیدی فرامیمونی پاسخ بگویم:

-به آن دلیل که می خواهیم حواس خود را پرت کنیم!

-حواس خود را از چه چیزی پرت کنیم؟

-از بودن مان،از وجود مان، از خودمان.

-چرا باید بخواهیم از خودمان فرار کنیم؟

- شاید به خاطر آنکه در خودمان چیز قابل توجهی نمی بینیم! و این تنها ماندن با غیرقابل توجه بودنمان هراسناک است.

 

 در شازده کوچولو فردی وجود دارد که شراب می خورد،شازده از او دلیل کارش را می پرسد و او نیز جواب می دهد تا فراموش کنم! به راستی که هجوم به جمع و فرار از انزوا همین کارکرد را دارد،از آن جا که فردیت ما بی حاصل و توخالی است و به دیگر کلام واقعیت زندگی مان حوصله سر بر است،ما می کوشیم تا این فقدان را با چنگ اندختن به جمع جبران کنیم و از آن جایی که خود این جمع از مشتی فرد فراری از خود تشکیل شده،هیچ حاصلی به جز فراموشی موقت و سراب گونه در برنخواهد داشت که با رجوع نور واقعیت درهم خواهد پاشید. هر چقدر هم که از خودتان فرار کنید،سر خود را گرم نگه بدارید،از دامان این جمع به آن جمع بپرید نهایتا فردا روزی خواهد آمد که واقعیت ملال آور وجودتان در تنگه ای شما را تنها گیر خواهد آورد و در آن لحظه است که سراب آرامش و سعادت دروغین شما توسط سونامی رجوع واقعیت منهدم خواهد شد. به قول دیوید فاستر والاس(رضی الله عنه)،نویسنده معاصر آمریکایی، مردم زمانه ما معتادوار و به زبان بهتر زامبی وار به دنبال سرگرمی(entertainment) اند(کافی است به میانگین ساعات صرف شده در شبکه های مجازی و تماشای نتفیلیکس و پارتی گرفتن، چرخ زدن های شبانه و ... نگاهی بیندازید)و این رفتار افراطی نشان از یک نا امنی ذهنی و وجودی می دهد، به دیگر سخن چیزی در زندگی ما اشتباه است یا سر جایش نیست که چنین دستاویز مسکرات و مخدرات مادی و روحی شده ایم و به قول فرانکل:"وقتی شخص در یافتن معنایی عمیق عاجز می شود به سراغ لذت و سرگرمی می رود."

اما باید بدانیم که تمامی جمع ها می پراکنند،سرگرمی ها پایان می یابند و این فقط خود است که با ما می ماند؛ خودی که این همه کوشیده ایم تا از آن بگریزیم.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۷/۱۷
مسیح صدیق اردکانی

انزوا

معاشرت

نظرات  (۲)

۱۷ مهر ۰۰ ، ۱۴:۱۴ هومن مصباح

درود بر مسیح عزیز.

در خصوص یکی از بخش های متن، یعنی این قسمت:

"ما می کوشیم تا این فقدان را با چنگ اندختن به جمع جبران کنیم و از آن جایی که خود این جمع از مشتی فرد فراری از خود تشکیل شده،هیچ حاصلی به جز فراموشی موقت و سراب گونه در برنخواهد داشت که با رجوع نور واقعیت درهم خواهد پاشید."

خواستم نظرم رو بگم.

به نظر شما یک اتم هیدروژن به تنهایی چی هست؟ هیچ، یه ذره و عنصر کاملا ساده و بدون هیچ گونه خاصیت ویژه ای نسبت به بقیه ی عناصر. در یک کلام ساده ترین و ابتدایی ترین عنصر جدول تناوبی. 

حالا اگر میلیارد ها میلیاد از این ذره ی ابتدایی و کاملا ساده رو کنار هم قرار بدیم چی خواهیم داشت؟ آیا صرفا تلی از ذرات بی خاصیت و ساده و عین هم خواهیم داشت؟ یا یک ستاره ی درخشان خلق خواهد شد که در دل خودش عناصر پیچیده تری رو تولید می کنه؟ حداقل اخترفیزیک که دومی رو تایید می کنه.

قصد ندارم با این مثال ساده چیز خاصی رو ثابت کنم، در حد این کار نیستم، فقط صرفا خواستم به واسطه ی این مثال دید جدیدی نسبت به این قضیه و در جمع بودن به شما بدم، این که هر چند کم اما این فرصت رو بدیم به خودمون که از زوایای دیگه ای هم به قضیه نگاه کنیم.

مثل همیشه متن جذابی بود، چه از نظر محتوا و چه از نظر فرم. سلامت و موفق باشی.

۱۷ مهر ۰۰ ، ۱۴:۱۵ هومن مصباح

درود بر مسیح عزیز.

در خصوص یکی از بخش های متن، یعنی این قسمت:

"ما می کوشیم تا این فقدان را با چنگ اندختن به جمع جبران کنیم و از آن جایی که خود این جمع از مشتی فرد فراری از خود تشکیل شده،هیچ حاصلی به جز فراموشی موقت و سراب گونه در برنخواهد داشت که با رجوع نور واقعیت درهم خواهد پاشید."

خواستم نظرم رو بگم.

به نظر شما یک اتم هیدروژن به تنهایی چی هست؟ هیچ، یه ذره و عنصر کاملا ساده و بدون هیچ گونه خاصیت ویژه ای نسبت به بقیه ی عناصر. در یک کلام ساده ترین و ابتدایی ترین عنصر جدول تناوبی. 

حالا اگر میلیارد ها میلیاد از این ذره ی ابتدایی و کاملا ساده رو کنار هم قرار بدیم چی خواهیم داشت؟ آیا صرفا تلی از ذرات بی خاصیت و ساده و عین هم خواهیم داشت؟ یا یک ستاره ی درخشان خلق خواهد شد که در دل خودش عناصر پیچیده تری رو تولید می کنه؟ حداقل اخترفیزیک که دومی رو تایید می کنه.

قصد ندارم با این مثال ساده چیز خاصی رو ثابت کنم، در حد این کار نیستم، فقط صرفا خواستم به واسطه ی این مثال دید جدیدی نسبت به این قضیه و در جمع بودن به شما بدم، این که هر چند کم اما این فرصت رو بدیم به خودمون که از زوایای دیگه ای هم به قضیه نگاه کنیم.

مثل همیشه متن جذابی بود، چه از نظر محتوا و چه از نظر فرم. سلامت و موفق باشی.

پاسخ:
سلام هومن جان
ممنون که وقت گذاشتی و مطلب رو خوندی علی رغم تکراری بودن نق زدن هام
کاملا حرفت رو قبول دارم و اگر بخوام تو متن تجدید نظر کنم قطعا باید به وجود و ارزش چنین جمع هایی اشاره کنم.من به شخصه چیزی از اخترفیزیک سرم نمیشه ولی چون تو این مثال رو زدی با همین مثال ادامه میدم؛فکر کنم اون اتم های هیدروژن نیاز به نیرویی،انرژیی یا برخوردی(استفاده از این کلمات درکنار هم ناشی از جهلم نسبت به فیزیکه،امیدوارم چشم پوشی کنی) دارن که عناصر جدید تولید کنن.مشاهده شخصی من تا حالا بیشتر دال بر این بوده که غالب جمع ها فاقد این کیفیت الزامی برای رشد و آفرینش بودن و صرفا دستاویزی برای وقت کشی بودن اما بازم میگم بیشتر که فکر کردم دیدم حق با تو هست و به قول یکی که یادم نمیاد کی بود:انزوای فکری سبب رادیکالیزه شدن میشه.همون طورم که تو متن اشاره کردم این نوشته بیشتر انتقاد از خودم بود و به فراخور حالت ذهنی که داشتم توش تندروی کردم ولی مگه ادبیاتِ بدون مبالغه،ادبیات میشه؟!😉

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی