هذیان کده

کنجی برای غرق شدن در زندگی

کنجی برای غرق شدن در زندگی

سرک کشیدن به دنیای فیلم،موسیقی،ادبیات،فلسفه و هر چیزی که با هستی در ارتباط باشد

مرگ:پارادوکس مومنان

شنبه, ۸ خرداد ۱۴۰۰، ۰۶:۰۴ ب.ظ

   برای انسان،در تمام ادوار تاریخ،مرگ یکی از مبهم ترین و غامض ترین مسائل بوده؛پرده ای ضخیم به قدمت نخستین آدم ها و با رسالت کتمان هر آنچه در پسش می آید،خواه نیستی باشد خواه هستی.مرگ آن چنان سنگین و سهمگین بوده و هست که حتی عده ای را بر آن داشته تا این دشوار ترین ابهام را بنیادی ترین دغدغه ی غایی بشر برشمارند و آن را اصلی ترین سرچشمه اضطراب او اعلام کنند.مرگ را با کلمات بی شماری می توان توصیف کرد ولی هیچ چیز غیر از ابهام خویشاوندی بیشتری با مرگ ندارد.اما این بار می خواهم مرگ را از عینک یک مومن بر انداز کنم:مرگ برای اینها بیش از آنکه مبهم باشد متناقض است...

پیش نوشت:در نوشتن این متن از چند پیش فرض بهره برده ام که قاعدتا شاید مورد قبول شما نباشند و در نتیجه متن نیز عبث خواهد بود پس اگر نخواستید خواندن متن را ادامه ندهید.

  • خدا وجود دارد
  • دنیای پس از مرگ وجود دارد
  • خدا و دنیای پس از مرگ کمابیش مطابق تعریف و توصیف ادیان ابراهیمی به ویژه مسیحیت و اسلام است

+++

دوست دارم از شبکه ی چهار بیآغازم،همانکه همیشه دست مایه ی تمسخر ماست ولی شاید تنها شبکه ای از صدا و سیما باشد که برنامه هایش به درد بخورند.در ماه رمضان از سال پیش برنامه ای در این شبکه تولید شده به اسم زندگی پس از زندگی که اگر بخواهیم به صورت کلی بگوییم روایت گر آنهایی است که پرده مرگ را حتی به اندکی کنار زده اند و به قولی تجربه نزدیک به مرگ یا NDE(Near Death Experience) داشته اند.امروز نیز داشتم بازپخش قسمت ۱۹ اردیبهشت را می دیدم که می توانید از   اینجا  آن را ببینید.

داستان آقای لرستانی نامی بود که به هر حال حداقل "مدعی" بود که پس از آنکه به کما رفته پس از عبور از تونلی نورانی به چمن زاری رسیده بهشتی و در آنجا مادر مرحوم خود را دیده.گویی آن قدر آن فضا برایش خوشایند و آرامش دهنده بوده که می خواسته همانجا بماند اما مادرش مانع می شود و می گوید:"هنوز وقت تو نرسیده،تو باید برگردی!" و بعد به هوش می آید.(البته روایت او خیلی گسترده تر است و حتما پیشنهاد می کنم برنامه را حتی به دید انکار هم که شده نگاه کنید)

به هر صورت کاری به قصه ی آقای لرستانی ندارم بیشتر مایلم از چند جمله ی او عکس بگیرم و آن ها را تحلیل کنم.او در ادامه ی گفت و گو،دقیقا پس از آنکه از اصرارش به ماندن در آن دنیا(اگر بشود چنین کلمه ای را به کار برد) تعریف کرد،متذکر شد که:"این لطف خدا بوده که به این دنیا بازگشتم." این جمله کمی برایم غیر قابل فهم بود نه به خودی خود اش بلکه با کنار هم قرار دادن آن با جملات بعدی اش که خاطر نشان می کرد چه قدر مشتاق بوده که در آنجا بماند و حتی گفتند که تا مدتی از بازگشت به این دنیا(دنیای خودمان) ناراحت بوده اند! و این همان تناقض مومنانه است که پیشتر گفتم.اگر بازگشتن به این دنیا لطف بوده که دیگر ناراحتی از چه روست و اگر ناراحت شده ای دیگر استعمال واژه ی "لطف" چه کاربردی دارد؟

حتما به من جواب خواهید داد:گفته لطف چرا که هر چه از دوست رسد نیکوست! به شخصه هیچگاه خریدار چنین دلائلی نبوده ام و به نظرم ریشه اش در یک ترس و  کشش مازوخیستی بنده نسبت به خدا نهفته شده است و البته که باید هم از خدا ترسید! شاید هم استدلال من برآمده از جهلم نسبت به حکمت دوست است و هیچ وقت هم مدعی نبوده ام که سر از کار او در می آورم(همینجا صمیمانه از مدافعان حقوق خدا! التماس دارم دست از سر کله کچل و پوک بنده ی حقیر بردارند و گیوتین علم و خرد و معرفتشان را برای گردن دیگری تیز کنند.) به هر صورت از فک دوانی ها که بگذریم، می خواهم چند دلیل را درباره ی این تعارض ذهنی مومنان بازگو کنم،منظورم از تعارض این است که مومنان عاشقانه در پی وصال حضرت حق اند و از آن طرف از مرگ می گریزند یا حداقل اگر نگریزند از مرگ دیگران ناراحت می شوند یا وقتی کسی محتضر است برایش دعای شفا می خوانند حال آنکه اینها بیشتر به تن ناباوران می نشیند تا مومنان.حتی اگر بخواهیم افراطی تر سخن بگوییم چرا مومنان خود را نمی کشند وقتی که معتقدند" و ما هذه الحیاه الدنیا الا لهو و لعب" یا "الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا" چرا مومنان دست از این خواب بر نمی دارند؟

الان است که بگویید:" آخر خل و چل!خودکشی حرام است!" و من از شما می پرسم چرا خودکشی حرام است و آیا فرقی است بین خودکشی از سر نا امیدی و خودکشی از سر اشتیاق وصال یار؟ اصلا بیایید یک تمرین ذهنی کنیم،فرض کنید خدا خودکشی را از لیست گناهان درآورد،آیا در آن حالت مومنان خودکشی می کردند یا همچنان به زیست خود ادامه می دادند؟(جالب است که برایتان بگویم در قسمت دیگری از همین برنامه فردی از روستای سرداب بود که می گفت اگر خودکشی گناه کبیره نبود حتما خودم را می کشتم تا به آن دنیا بروم!).

اما مومنان خود را نمی کشند به این ادله:

اول که خودکشی در ادیان ابراهیمی گناه کبیره است و حتی دانته در کتاب کمدی الهی خود خودکشی کنندگان را در طبقه هفتم دوزخ قرار داده است!(خدا را ببینید که چه زرنگ است از یک طرف مژده عقبی می دهد و از حلاوت و حقیقتش می گوید از آن طرف راه میان برش را مسدود می کند.)

دوم اینکه مومنان شاید آنقدر ها هم که می گویند مومن نباشند یا شاید بهتر است بگویم مومنان همچنان انسان اند و انسان موجودی زنده و موجود زنده ذاتا میل به زندگی دارد،مومنان همچنان انسان اند و فارغ از ایمان شان همچنان در بند عواطف اند و از دوری نزدیکانشان آزرده خاطر می گردند.

آها شاید هم به قول کتاب دینی، که برخلاف تصورتان خیلی دوستش دارم و اینکه برای اکثریت نقمت بود و برای من نعمت،استدلال بیاورید که:مومن درست است که از مرگ نمی هراسد لیکن از خداوند فرصت عمر بیشتر می طلبد تا بیشتر کار نیک کند و بیشتر مدارج کمال را طی کند.جواب من نیز این خواهد بود که از کجا می دانید که فردا همان مومن کافر نشود و در عوض صعود،سقوط نکند؟

شاید من زیادی تند رفته ام.قبول دارم مومن نیاز نیست خود را بکشد ولی به عقیده من همچنان حتی اگر اپسیلونی هم شده این تعارض را در خود دارد،مرگ برای او بیش از آنکه مبهم باشد متناقض است.

در نهایت بگذارید شعری از مولانا بیاورم، باشد که لاطائلاتم را بشورد و ببرد:

به روز مرگ چو تابوت من روان باشد

گمان مبر که مرا درد این جهان باشد

 

برای من مگری و مگو دریغ دریغ

به دوغ دیو درافتی دریغ آن باشد

 

جنازه ام چو ببینی مگو فراق فراق

مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد

 

تو را غروب نماید ولی شروق بود

لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد

 

کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست

چرا به دانه انسانت این گمان باشد

×××××××

تذکر: من نگارنده به هیچ وجه قصد تبلیغ و ستایش خودکشی را نداشته و تنها این متن را به دید یک تمرین ذهنی نگاشته ام.اگر از افکار متمایل به خودکشی رنج می برید حتما به یک روان شناس متخصص مراجعه کنید و همیشه به یاد داشته باشید اگر مشکلی هم دارید می توانید آنها را حل کنید و دنیا همیشه به یک رویه باقی نمی ماند.

 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۳/۰۸
مسیح صدیق اردکانی

ایمان

خودکشی

زندگی پس از زندگی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی